نگاهی به مینیمالیسم ادبی با تمرکز بر آثار ریموند کارور
نویسنده: تیم تحریریه مجله آوای فرزانه
در هنرهای بصری، مینیمالیسم مفهومی است آشنا: حذفِ هرآنچه اضافی است برای رسیدن به جوهره. اما آیا این رویکرد، در ذاتِ مبتنی بر زبانِ ادبیات نیز امکانپذیر است؟ چگونه میتوان با زبان، که خود پر از پیچیدگیهای معنایی، عاطفی و زیباییشناختیست، «کم» گفت و «بیشتر» رساند؟ پاسخ، در کارنامهی نویسندگانی چون ریموند کارور نهفته است؛ نویسندهای که بسیاری او را «صدای خاموشیهای طبقهی متوسط آمریکا» میدانند.
مینیمالیسم در ادبیات چیست؟
مینیمالیسم ادبی به سبکی از نوشتار گفته میشود که در آن زبان تا حد امکان ساده، مستقیم و خالی از زوائد است. به جای پرداختهای حجیم یا استعارههای سنگین، تمرکز بر ایجاز، حذف اطلاعات غیرضروری، و اعتماد به خواننده برای پرکردن خلأهاست.
ارنست همینگوی، پیشقراول این سبک در قرن بیستم، در نظریهی مشهور خود به نام «تئوری کوه یخ» (Iceberg Theory) نوشت:
“اگر یک نویسنده چیزی را بفهمد، میتواند آن را حذف کند و خواننده همچنان آن را درک خواهد کرد.”
کارور؛ نویسندهای در حاشیهی سکوت
در میان نویسندگان معاصر، ریموند کارور را باید یکی از برجستهترین چهرههای مینیمالیسم دانست. در داستانهای او، خبری از صحنههای دراماتیک یا شخصیتهای قهرمانوار نیست. کارور دربارهی آدمهای عادی مینویسد؛ مردان بیکار، زنان خسته، زندگیهایی پُر از مکالمات ناتمام. اما آنچه آثار او را منحصربهفرد میسازد، همین حذفها و ناتمامیهاست.
مثلاً در داستان معروفش «وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟» (What We Talk About When We Talk About Love)، شخصیتها در حالی دربارهی مفهوم عشق صحبت میکنند که نه خود آن را درک کردهاند و نه قادرند احساسات واقعیشان را بیان کنند. بخش عمدهای از معنا نه در آنچه میگویند، بلکه در آنچه نمیگویند شکل میگیرد.
منتقد آمریکایی جیمز وود در مقالهای دربارهی سبک کارور مینویسد:
“او استاد حذف است. در جهان ادبی او، حذف همان چیزی است که معنا را میسازد.”
همچنین توبیاس وولف، از دوستان و همکاران نزدیک کارور، او را چنین توصیف میکند:
“کارور به جملاتش مانند یک تراشکار نگاه میکرد. هر بار که بازنویسی میکرد، چیزی را حذف میکرد. تا جایی که فقط استخوانها باقی میماندند.”
نکتهای کمتر شناختهشده اما کلیدی در شکلگیری سبک مینیمالیستی کارور، تأثیر ویراستار او گوردون لیش (Gordon Lish) است. برخی از نسخههای اولیهی داستانهای کارور بسیار توصیفیتر و بلندتر بودهاند، اما لیش با حذف گسترده بخشهایی از متن، باعث شکلگیری سبک «خاموش» کارور شد.
البته این موضوع میان منتقدان محل بحث است؛ برخی میگویند سبک واقعی کارور در نسخههای بدون ویراستاری نمایان میشود، و برخی دیگر نقش لیش را در خلق سبک مینیمالیستی او محوری میدانند.
به جملهای از داستان «یک چیز کوچک» (A Small, Good Thing) نگاه کنیم:
“زن گفت: بچهام مرده. مرد چیزی نگفت. او فقط سرش را پایین انداخت و نشست.”
در این چند جمله، نه توصیفی وجود دارد، نه تحلیل احساسی، نه پیام اخلاقی. اما آنچه در سکوت و نشست مرد نهفته است، تمام سنگینی جهان را به دوش میکشد.
مینیمالیسم: سبک یا راه زیستن؟
ادبیات مینیمالیستی فقط یک تکنیک نوشتاری نیست؛ اغلب بازتاب نوعی نگاه فلسفی به جهان است. نگاهی که باور دارد پیچیدگی زندگی را میتوان با کلمات ساده توصیف کرد. نویسندگانی چون گریثیا مرکل، ایمی همپل، ریچارد فورد و حتی در سنت ژاپنی، یاسوناری کاواباتا نیز هر یک در شکلی از این نگاه شریکاند.
در جهانی که از دادهها و فریادها اشباع شده، شاید ادبیات مینیمالیستی تلاشی است برای بازگرداندن سکوت به متن. برای اعتماد دوباره به خواننده و پذیرش اینکه گاهی آنچه گفته نمیشود، پرمعناتر است.
ریموند کارور، با سکوتهای بلندش، با شخصیتهایی که زیاد نمیگویند اما بسیار میفهمانند، نشان میدهد که بله؛ مینیمالیسم نهتنها در ادبیات ممکن است، بلکه گاهی ضروری است.
اردیبهشت 1404_
تیم تحریریه مجله آوای فرزانه